نوشته شده در تاريخ شنبه 14 آبان 1390برچسب:, توسط NAVID FIROOZNIA |

يک روز حضرت سليمان همه ي پرنده ها را خواست که با آن ها صحبتي را در ميان بگذارد، در بين پرنده ها هدهد غايب بود، حضرت سليمان هدهد را فرا خواند ، هدهد آمد وبه حضرت سليما ن گفت : معذرت مي خواهم که در جلسه ي شما حضور نداشتم آخه من به سرزميني رفته بودم که مردم آنجا کارهاي عجيبي انجام مي دادند .

حضرت سليمان گفت : چه کاري ؛ هدهد جواب داد من از سرزميني گذشتم که مردم آن به جاي خداي يکتا خورشيد را پرستش مي کردند . هدهد گفت من تعجب کردم که مردم چرا اين کار را انجام مي دادند . ملکه ي آن سرزمين زني به نام بلقيس بود . حضرت سليمان پرسيد نام آن سرزمين چه بود ؟ هدهد گفت : صبا
حضرت سليمان نامه اي را به ملکه ي صبا فرستاد تامردمش را به خدا پرستي دعوت کند ،تا دست از پرستش خور شيد بر دارند . هدهد نامه را برا ي ملکه ي صبا برد .
ملکه ي صبا گفت : من بايد به نزد حضرت سليمان بروم تا ببينم حرف او چي هست ؟
هدهد نزد حضرت سليمان آمد وپيام ملکه ي صبا را به ايشان رساند .حضرت سليمان براي اينکه حقانيت خود را ثابت کند . تخت بلقيس که بالايش خورشيد طلايي بزرگي بود به قصر خودش آورد .
((مي پرسيد چه جوري...... ؟))
خوب ايشان پيامبر خدا بودند وقدرت زيادي داشتند به خواست خدا آن تخت از سرزمين صبا به سر زمين حضرت سليمان آمد .ملکه ي صبا وقتي با سواران ووزيران خودش به قصر حضرت سليمان رسيد با تعجب به اطرافش نگاه کرد ،تخت قشنگش را در آنجا ديد.خيلي عجيب بود، اواز حضرت سليمان پرسيد تخت من اين جا چه کار مي کند ؟!
حضرت سليمان با ياد ونام خدا حرف هاي خودش را شروع کرد وگفت :خداي بزرگي که من را آفريده اين توانايي را به من داده که اين تخت را قبل از آمدن شما در اين جا قرار دهم . بلقيس به حضرت سليمان ايمان آورد و فهميد که حرف هاي حضرت سليمان کاملا درست است . او به حضرت سليمان قول داد که مردم سرزمينش را به يکتا پرستي دعوت کند وآنها را از پرستش خورشيد منع کند .
نوشته شده در تاريخ پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:, توسط NAVID FIROOZNIA |

 

امام سجاد (ع)

آیه های قرآن گنجینه هستند. پس٬ هر گاه گنجینه ای را گشودی٬ شایسته است که در آن نظر افکنی.

 

منبع:البحار 92/216

 

صفحه قبل 1 صفحه بعد

.: Weblog Themes By LoxBlog :.

تمام حقوق اين وبلاگ و مطالب آن متعلق به صاحب آن مي باشد.